کد مطلب:315510 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

شهادت امام
امام محنت كشیده در حومه ی كوفه، در میان انبوه مشكلات و بحرانهایی كه به دنبال یكدیگر فرامی رسیدند، می دید كه باطل و تباهی معاویه در حال استوار شدن و نیرومندی است و شر و ناراستی او فراگیر می شود، لیكن او نمی تواند دست به كاری زند تا اوضاع نابسامان اجتماعی را كه هشداری بود برای غروب حكومت حق و پا گرفتن حكومت ظلم و جور، بهبود بخشد.

رنج و اندوه، قلب امام را درهم فشرده بود. پس دستان مشتاق را به دعا بلند كرد و با حرارت از خداوند خواست تا او را از این جهان پرفتنه و باطل راحت كند و به جوار خود منتقل كند. خداوند نیز دعای حضرت را اجابت كرد؛ گروهی از جنایتكاران خوارج، درمكه كنفرانسی تشكیل دادند و پس از یادآوری كشته هایشان كه شمشیر حق در نهروان، سرهای آنان را درو كرده بود و اظهار تأسف و دریغ بر آنان، به بحث از مشكلات و فتنه های عالم اسلامی و شكافی كه رخ داده بود، پرداختند و به گمان خود، عامل آنها را امام علی (علیه السلام)، معاویه



[ صفحه 95]



و عمروعاص دانستند. پس تصمیم گرفتند آنان را ترور كنند و برای این كار، زمان خاصی در نظر گرفتند. «عبدالرحمن بن ملجم یهودی زاده» به شهادت رساندن امام امیرالمؤمنین را به عهده گرفت. ناگفته نماند كه این كنفرانس در برابر چشم و گوش حكومت محلی مكه تشكیل شد و به احتمال زیاد با آن در ارتباط بود و نیروهای منحرف و مخالف امام، به ابن ملجم كمك مالی دادند تا حضرت را به شهادت برساند.

به هر حال، ابن ملجم با انبانی از شر برای اهل زمین و حوادثی ویرانگر برای مسلمانان، راه كوفه را در پیش گرفت و به مجرد ورود، با مزدور امویان «اشعث بن قیس منافق» تماس گرفت و مأموریت خود را با او در میان گذاشت. اشعث او را به ارتكاب این جنایت تشویق كرد و انواع كمكها را برای انجام مقصود، در اختیارش گذاشت.

در بامداد شب نوزدهم ماه رمضان - ماه مبارك خداوند- پیشوای موحدان و سید متقیان، راه مسجد را درپیش گرفت تا نماز صبح را ادا كند. به خداوند روی آورد. به نماز خواندن پرداخت و هنگامی كه سر از سجده برداشت، آن یهودی زاده بر او تاخت و سر مباركش را با شمشیر شكافت؛ سری كه گنجینه ای از علم و حكمت و ایمان بود و در آن جز اندیشه ی خیرخواهی برای محرومان و درماندگان و گسترش حق و عدالت میان مردم و نشر احكام الهی، چیزی نبود.

هنگامی كه حضرت سوزش شمشیر را حس كرد، لبخند پیروزی و خرسندی بر لبانش ظاهر شد و گفت:

«به خداوند كعبه، رستگار شدم!». [1] .



[ صفحه 96]



ای امام مصلحان! به راستی كه رستگار شدی، زندگیت را برای خداوند بخشیدی و خالصانه و موحدانه در راهش جهاد كردی، آری، ای امام متقیان، رستگار شدی؛ زیرا در تمام زندگیت، نه نیرنگ زدی، نه فریب دادی و نه مداهنه كردی، بلكه به سید رسولان، پسر عمت (صلی الله علیه و آله) اقتدا كردی و با بصیرتی تمام پیش رفتی، حقا كه رستگاری بزرگ همین بود.

ای امام فرزانه! تو رستگار شدی؛ زیرا دنیا را آزمودی و آن را سرای ناپایدار و فناپذیر یافتی، پس سه طلاقه اش كردی و از لذات زودگذر آن و خوشیهایش روگرداندی و به سوی خداوند شتافتی و آنچه را می پسندیدی و تو را به آستانش نزدیكتر می كرد، انجام دادی.

حضرت را به خانه اش رساندند، چشمان مردم گریان و دلهایشان پریشان گشت و غم و اندوه وجودشان را فراگرفت.

امام با آرامش و سكینه ی خاطر، متوجه مبدأ هستی شده و در راز و نیاز با حضرت حق، فرورفته بود و از آن درگاه، همنشینی و مرافقت پیامبران و اوصیا را خواستار شده بود. سپس حضرت یكایك فرزندان را از نظر گذراند و توجه و محبتی خاص به فرزندش «ابوالفضل (علیه السلام)» كرد؛ زیرا از پس پرده ی غیب دریافته بود كه عباس از برافرازندگان پرچم قرآن خواهد بود و به یاری برادرش - ریحانه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و بزرگترین مدافع رسالت اسلام - برخواهد خاست.


[1] فزت و رب الكعبة.